بنده از کارمندان وزارت خارجه ام که نافم را با تفکر انتقادی بسته اند. انتقاد اصولی اقتضا می کند بیان محاسن نیز از نظر دور نماند، لذا متن حاضر را می نگارم. در دوره وزارت جناب متکی یکبار در محضر ایشان راجع به مطلبی چنان صراحت و احتجاجی صرف کردم که به جای تکبر شایع در بسیاری مسئولین، سخنم را با سعه صدر شنیدند؛ بگونه ای که مأخوذ به حیا شده در فرصتی دیگر از لحن اعتراضی خویش عذر خواستم. موضوع اعتراضم نیز با گذشت زمان مورد توجه وافی و کافی قرار گرفت. در سالهای سخت تر اخیر، آن جناب نعمتی برای وزارت خارجه بودند که قسمت این بود جایشان را به برادر و امینی دیگر بسپارند. بدین بهانه سپاس ها راتجدید می کنم:
من او چهره غماز گرفت
از من او چهر غمان باز گرفت
...
طور دورانی او شادم کرد
در نهانم طرب آغاز گرفت
...
روبرو باد رخ شکر و سپاس
مای سیمرغ که پرواز گرفت
من او چهره غماز گرفت
از من او چهر غمان باز گرفت
...
طور دورانی او شادم کرد
در نهانم طرب آغاز گرفت
...
روبرو باد رخ شکر و سپاس
مای سیمرغ که پرواز گرفت