کد خبر: ۲
۰۰:۳۰
۱۳۹۱/۰۵/۳۰
نقش‌آفريني ايران در جنگ گرجستان

گذر از بحران با ابتکار ديپلماسي قفقازي

گفتگو‌ با منوچهر متکی
فرصت مصاحبه با ديپلمات كهنه‌كار وزارت امور خارجه به بهانه بررسي ريشه‌ها، ابعاد و چگونگي مديريت بحران گرجستان به عنوان يكي از مقاطع مهم در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از طريق راهكارهاي منطقه‌اي ونه فرا منطقه‌اي فراهم شد. منوچهرمتكي، وزير امور خارجه کشورمان در دولت نهم و اوايل دولت دهم در اين گفت‌وگوي تفصيلي ضمن ارائه تحليلي جامع پيرامون اهميت كلي منطقه آسياي مركزي و قفقاز در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، با ارائه برخي جزئيات و مثال‌هاي جانبي به تبيين ابتكار ديپلماسي قفقازي طراحي شده برای بحران گرجستان كه در دوران مديريت وي صورت گرفت، پرداخت. متن اين گفت‌وگو به علاقه‌مندان مباحث حوزه سياست خارجي و مطالعات منطقه‌اي تقديم مي‌شود.

با توجه به اينكه جمهوری اسلامی ایران درطول دو دهه اخیر بهعنوان کشوری داراي مزیت انحصاري ، روابط خوب با هر سه کشور قفقازی و دو کشور پیرامونی خود دارد از ابزارهای مناسبی برای ایفای نقش در منطقه قفقاز برخوردار بوده است، لطفا نگاه دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در طول دوره ششساله حضور خود بهعنوان سکاندار سیاست خارجی کشورمان نسبت به جمهوریهای پدیدآمده از فروپاشی شوروی با تأکید بر کشورهای منطقه قفقاز جنوبي را تبیین فرمایید و در ضمن بفرمایید که آیا به نظر شما جایگاه این منطقه در اولویتهای سیاست خارجی کشور به اندازه اهمیت و وزن راهبردی این منطقه بوده است؟

فروپاشی اتحاد شوروی که به تعبیر حضرت امام(ره) قابل پیشبینی بود، کشوری مهم مثل ایران را که در یک موقعیت ویژه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک قرار داشت، متوجه این نکته کرد که چینش و آرایش جدید این کشورهای جداشده از شوروی سابق، چگونه خواهد بود و میزان مستقل شدنشان و میزان تأثیرپذیریشان از قدرتهاي بهويژه فرامنطقهاي در چه حدی خواهد بود. از طرف دیگر، علقههای تاریخی، دینی و منافع مبتنی بر حسن همجواری بخشی از دلایلی بود که ما را به یک تمرکز در تحليل و توجه و سرمایهگذاری در این زمینه ترغیب میکرد. به فاصله کوتاهی پس از تشکیل این کشورها، ما شاهد وقوع بحرانهایی در سطح ملی یا منطقهای بودیم. بلافاصله شرایط ویژه در تاجیکستان را داشتیم و بعدها ازبکستان با وضعیت خاصی مواجه شد.

در طول سالهای گذشته، ما در قرقیزستان تحولاتی را داشتیم و در حوزه قفقاز، مسائل و اختلافات تاریخی بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان بعد از منفک شدن از شوروی، سر باز کرد و شاهد جنگ در منطقه بودیم. در حوزه قفقاز، همچنین در گرجستان، اتفاقات مختلفی به وقوع پیوست که در مجموع، نشانگر این است که زمینههایی برای واگرایی و تعارض و تنش در منطقه وجود دارد و اگر به این موارد نقش، دخالت و احیانا هدایت قدرتهای بزرگ را درون یا خارج از منطقه اضافه کنیم، آنوقت میتوان پیشبینی کرد که این نگرانی، نگرانی جدیای است.

به اعتقاد من، جمهوری اسلامی بعد از تحولات و شرایط جدید در منطقه، به درستی بررسی کرد که ما باید در این کشورها به دنبال منافع جمهوری اسلامی از یکسو، حسن مناسبات از سوی دیگر و دفع برخی تهدیدها یا دخالتها از جانب سوم باشیم. این رویکرد، رویکرد منطقی و درستی بود. برآیند چنین نگاهی، این نتیجه منطقی بود که جمهوری اسلامی ايران بخشی از حل مشکلات یا بحرانهای احتمالی در منطقه باشد و هم جایگاه و وزن جمهوری اسلامی ايران و هم نوع مناسبات با این کشورها و اینکه اگر دیگران میخواستند که در مسائل منطقه دخالت داشته باشند، قاعدتا راه خودشان را میرفتند، اهداف و منافع خاص خودشان را تعقیب میکردند و خصوصا کشورهای موثر خارج از منطقه منافعشان نوعا نشان داده شده که در تقابل و تعارض با منافع کشورهای مستقلی مثل جمهوری اسلامی ایران است، حتی اگر ما حوزه رقابتها را بین قدرتهای بزرگ لحاظ نکنیم.

ما از یاد نمیبریم که چگونه آمريكاییها در آسیای مرکزی به دنبال رد پا بودند، دیدارها، سفرها و وعدههایی که میدادند. به خاطر دارم که مقامات ازبکستان البته با عنایت به مشکلات اقتصادی که با آن مواجه بودند، در مصاحبههایشان عنوان میکردند که «ما منتظر آمريكاییها هستیم. نمیدانیم که آمريكاییها منتظر کی هستند» یعنی چرا نمیآیند؟

مسأله افغانستان در آغاز قرن جدید و عزم آمريكا با به دست آوردن بهانه برای لشکرکشی به افغانستان، محملی را فراهم کرد که اینها در منطقه بتوانند تحت پوشش روانسازی در اعزام نیروها و امکاناتشان به افغانستان، پایگاههایی را از این کشورها بگیرند. بعضی از کشورها سخت تحت فشار بودند و نپذیرفتند و برخی پذیرفتند و بعدها ما دیدیم که چگونه از این پایگاهها بهعنوان پایگاههایی برای ایجاد فتنه و ناامنی در کل منطقه استفاده میشود. پایگاه قرقیزستان و مسأله ریگی و اقدامات ویژهای را که آمريكاییها در آنجا میکردند، ازجمله این مسائل است.

البته به این هدفگذاری آمريكاییها منافع ویژه رژیم نامشروع صهیونیستی را هم باید اضافه کنیم؛ یعنی صهیونیستها با هدف احاطه جمهوری اسلامی، همیشه تلاش داشتند که بتوانند در کشورهای همسایه ما پایگاهی داشته باشند. در وهله اول بتوانند روابطشان را با اینها عادی کنند و در مسیر پیشرفت قرار دهند. صهیونیستها از قدیمالایام با ترکیه روابط خیلی خوبی داشتند، بعد به واسطه ترکیه سعی کردند که جمهوری آذربایجان را هم در همین مسیر قرار دهند و روابطی با این کشور داشته باشند. در همان روزهای بحران گرجستان و مسأله اوستیای جنوبی و آبخازیا، در خبرها آمد که تعدادی از ژنرالهاي رژیم صهیونیستی در گرجستان کشته یا احیانا دستگیر شدهاند و خبرهایی از ایندست که بلافاصله هم این خبرها محو شدند که نشانگر این است که در واقع صهیونیستها در این منطقه، دنبال اهداف خاصی هستند، در راستای همان اهدافی که آمريكاییها دنبال میکنند.

ما در کشورهای آسیای مرکزی وقتی رصد میکردیم، ردپای اینها را خیلی خوب میدیدیم. حالا شاید فرصت نباشد و بعضی از موارد هم قابل گفتن نباشند، کارهایی که اینها چه در قفقاز و چه در آسیای مرکزی انجام میدادند. بنابراین مجموعهای از توجهات به این منطقه با اهداف خاصی جلب میشد که بخشی از آن اهداف در واقع مقابله با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بود. به این دلیل به اعتقاد من، شاید نتوانيم بگوییم فلان کشور آسیای مرکزی یا قفقاز به تنهایی دارای اهمیت بالای استراتژیک است اما در قالب یک منطقه و همینطور در ازای نقش واسطهای که ممکن است آن کشور در جهت اجرای برنامههای دیگران ایفا کند، آن کشور یا آن منطقه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار میشود.

بنابراین به اعتقاد من، اینکه جمهوری اسلامی توجه ویژه به این منطقه داشته، مبنا دارد و درست است. در کنار این، جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، مکرر استراتژی روشن و منطقي را بیان و از آن حمایت کرده و آن این بود که باید برای بحرانهای منطقهای راهکارهای منطقهای پیدا شود؛ یعنی یک عدهای از یک گوشه دنیا در واقع خودشان را دخیل در همه جا و به اصطلاح قیم همه کس ندانند. جمهوری اسلامی در مسأله تاجیکستان، با هر دو سوی درگیری؛ یعنی هم معارضان در تاجیکستان و هم دولت قانونی تاجیکستان ارتباطات داشت و توانست نقشآفرینی خیلی خوبی داشته باشد.

یان کوبیش، وزیر خارجه اسبق اسلواکی که نماینده اتحادیه اروپا در تاجیکستان بود و هنوز هم مسائل آسیای مرکزی را تعقیب میکند، در ملاقاتی که من در کشور اسلوواکی به عنوان وزیر خارجه داشتم و هم بعدها که از وزارت خارجه کنار رفته بود و نماینده اتحادیه اروپا در مسائل اقتصادی شده بود، ایشان را که مکررا ملاقات ميكردم چه در آسیای مرکزی که وی برای شرکت در اجلاسها حضور مییافت و چه در نشستهای خلع سلاح یا حقوق بشر ژنو که گاهی ما میرفتیم، به کرات از نقش سازنده و گرهگشای ایران در حل مسائل تاجیکستان سخن میگفت. اگر بخواهیم مورد دیگری را در آسیای مرکزی مثال بزنیم، در تحولاتی که در قرقیزستان به وجود آمد هم همین مشی را در پیش گرفتیم. چه به لحاظ فرستادن امکانات و چه به لحاظ داشتن تماس با مسوولان این کشور و کمکی که بتوانیم جهت بازگشت آرامش به قرقیزستان انجام دهیم که شرایط عادی را هم پیدا کرد.

نقش ما در جمهوری آذربایجان و ارمنستان روشن است. من خودم در آن موقع معاون حقوقی و کنسولی وزارت خارجه بودم و سفری به جمهوری آذربایجان داشتم که البته برای این موضوع نبود و همان موقع جمهوری اسلامی خاکش را در استان اردبیل در اختیار پناهجویان و آوارگان آذری قرار داده بود و ایران تلاشهایی در جهت خاموش کردن آتش جنگ به انجام رساند. ما اعلام آمادگی كرديم كه كمك كنيم مسأله قرهباغ بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان رفع و رجوع شود.

من در سفری که به ارمنستان و جمهوری آذربایجان داشتم، پیشنهاد ایجاد کمیته سهجانبهای را مطرح کردم که سه کشور ایران، ارمنستان و جمهوری آذربایجان بنشینند و مسأله قرهباغ را بررسی کنند و اعلام داشتم که هر کاری که از ما برآید انجام میدهیم که یکی از طرفین پذیرفت و طرف دیگر نپذیرفت که نهایتا این طرح عملیاتی نشد اما بسیار جالب بود که هر دو طرف با ایران روابط خوبی داشتند و به نوعی سعی میکردند از دیدگاههای ما که تقریبا بیطرفانه و تا حدودی عادلانه بود، حمایت کنند تا قصه گرجستان پیش آمد. دگردیسیهایی در گرجستان روی داده بود و به طور كلي شرایط جدید پدیدار شده در جمهوریها در پی فروپاشی شوروی در بدو امر، برای روسیه نگرانکننده نبود به دلیل اینکه همه کسانی که از قبل در این جمهوریها نقشآفرین بودند، پس از استقلال هم به مسوولان این کشورها بدل شدند بنابراین روسيه یک واگرایی ضدروسی را شاهد نبود که مسبب دغدغه و نگرانیهایی از این جنس شود. اگرچه گریزی از این جدایی هم نبود و نهایتا کرملین به این نتیجه رسید که روسیه در حد روسیه خودش تعریف شود و جمهوریها استقلال خودشان را مجددا به دست آورند.

در چنین شرایطی طراحي آمريكاييها حضور و نفوذ در آسیای مرکزی و از این طرف در قفقاز بود. برای قفقاز انگیزههای بیشتری نیز داشت. به دلیل اینکه میخواست دنباله و ادامه اروپا را با اروپای واحد تعریف کند و در بین این کشورها سه کشور اوکراین، گرجستان و بلاروس برایش از اهمیت ویژهای برخوردار بودند. بنابراین نوعی رقابت بین آمريكا و روسیه با بهرهگیری از این کشورها و شرایط این کشورها شکل گرفت. روسیه مایل نبود که همسایگانش و کشورهایی که با آنها در قراردادهای بلندمدت مشارکت داشت، تحت نفوذ آمريكا باشند؛ مثلا اوکراین كه مسیر انتقال گاز روسیه به اروپاست، بلاروس كه شرایط دیگری را در رابطه با روسیه دارد و گرجستان که در واقع خروجی دالان و تونل اتصال روسیه به منطقه قفقاز بود و همینطور که میدانیم در جنگ گرجستان در واقع برنامهریزیای که گرجستان کرده بود، این بود که آن دالان را ببندد [اشاره به تلاش گرجیها برای دستیابی به تونل روکی است؛ تونل کوهستانیای که تنها راهی است که اوستیای شمالی واقع در خاک فدراسیون روسیه را به اوستیای جنوبی متصل میکند و از اهمیت نظامی و اقتصادی بسیار بالایی برخوردار است. شایانتوجه است که دو دهه است که گرجیها در عمل، تسلطی بر این تونل نداشتهاند و در عمل در دست روسها بوده است] برای اینکه روسیه نتواند وارد گرجستان شود و در اوستیای جنوبی حضور یابد.

بنابراین به نظر من در پاسخ به این سوال که آیا این منطقه برای سیاست خارجی ما، اهمیت بالایی دارد یا نه؟ عرض میکنم که حتما منطقه قفقاز و آسیای مرکزی برای ما از اهمیت جدي برخوردار است و این الزاما به این معنا نیست که کشوری در این منطقه، کشور بسیار مهمی است، نه، حوادثی که در جغرافیای آن کشور یا در این منطقه صورت میگیرد، میتواند در دعوت براي حضور ديگران در چینشها و در اعمال سیاستها نقشآفرین باشد. بنابراین چگونگی شکلگیری این تحولات یا اگر بحرانی به وجود میآید، چگونگی حل این بحرانها میتواند منافع جمهوری اسلامی را تحت تأثیر قرار دهد و به این دلیل برای جمهوری اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است.

در ادامه فرمایشات حضرتعالی به نظر می‌رسد که از نظر توالی زمانی، نقش‌آفرینی ارزشمند و تاريخي ما در تاجیکستان به موفقیت کامل منتهی شد. در ارمنستان و جمهوری آذربایجان در خلال میانجیگری ایران کارشکنی‌ای صورت گرفت و میانجیگری جمهوری اسلامی به نتیجه نرسید و همان‌طور که اشاره فرمودید، طرح جمهوری اسلامی ایران برای میانجیگری در مناقشه قره‌باغ در سال 89 نیز به فرجام نرسید. به نظر می‌رسد سیر تحولات منطقه در دو دهه اخیر به سمتی رفته که دست‌کم نقش جمهوری اسلامی ایران به عنوان قدرتی میانجی، رو به کاهش رود اما این، مانع نقش‌آفرینی ایران به‌عنوان یک قدرت موثر نبوده است. واقعیت این است که در دوران شواردنادزه، جمهوری اسلامی ایران با گرجستان روابط خوبی داشته است اما در همان دوران هم مشاهده کردیم که گرجستان در داستان پروژه خط لوله باکو - تفلیس - جیحان به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی ایران ظاهر شد. پس از پیروزی انقلاب رنگین نیز شاهد بروز جلوه‌هایی از اراده‌ای از سوی تفلیس مبنی بر کاهش همکاری‌ها با جمهوری اسلامی ایران بودیم که البته جمهوری اسلامی ایران، آگاهانه و با اخذ موضعی معقول و منطقی و البته با حفظ عزت خود به عنوان قدرت منطقه در حفظ روابط کوشید. ديدگاه شما در اين خصوص چيست؟

همانطور که اشاره شد، ما فراز و نشیبهایی را در شرایط و تحولات داخلی این کشور داشتیم. من سه سفر به گرجستان و چهار دیدار با آقای ساکاشویلی داشتم که یکی از این دیدارها در قزاقستان بود و برای مراسم تحلیف آقای نظربایف در ديماه 1384 که مقامات کشورها دعوت شده بودند و از جمهوری اسلامی نیز بنده مسوولیت هیأتی را داشتم که به آستانه، پایتخت قزاقستان رفت. در آنجا آقای ساکاشویلی در شرایط خاصی قرار داشت و تحت فشار روسیه با قطع انرژی و قطع جریان گاز مواجه شده بود به دعوت وي و در محل اقامت ایشان در آستانه، صبحانهای را با ایشان صرف کردم. وي بسیار آشفته بود، زمستان در آن سال بسیار سرد بود. ما در آستانه تقریبا دمای زیر 35 درجه را تجربه میکردیم؛ یعنی وقتی از هتل به سالنی که مراسم تحلیف بود، میرفتیم، در فاصله چند متری اتوبوس تا ورودی سالن، سرما و سوزش هوا برای بعضی طاقتفرسا بود.

در چنين فضایی ایشان مطرح کرد كه روسیه صدور گاز را به گرجستان متوقف کرده و ما در شرایط بسیار سختی هستیم و من به ایشان قول دادم که شرایط ایشان را در بازگشت به مسوولان جمهوری اسلامی منعکس کنم. به فاصله کوتاهی ایشان به من تلفن زد و گفت پیروی صحبتی که داشتیم، من میخواهم که وزیر انرژی و وزیر خارجه را به تهران بفرستم و شما در رساندن گاز به ما کمک کنید. در صحبت با مسوولان، بنا شد که ما پاسخ مثبت به ایشان بدهیم. پاسخ مثبت داده شد و ما با جمهوری آذربایجان هماهنگ کردیم و خواستیم که جمهوری آذربایجان سریعا گاز مورد نياز را به گرجستان بدهد زیرا آنها همسایه هستند و از اینسو نیز قرار شد ما معادل آن میزان گاز را به نخجوان بدهيم كه پمپاژ گاز به گرجستان از طریق جمهوری آذربایجان به واسطه مساعدت جمهوری اسلامی ایران در شب نهم بهمنماه 1384 به وقوع پیوست. سرعت كاري که صورت گرفت، برای آنها اصلا قابل تصور نبود و بعدها این سرمایهگذاری اگرچه 24 ساعت بیشتر طول نکشید - چون بعد از 24 ساعت روسها خط لوله گاز به گرجستان را باز کردند - به شكل مناسبي مورد استفاده قرار گرفت.

در بحران‌ها در گام نخست، مأموریت ديپلماسي این است که از وقوع جنگ جلوگیری کند و اگر به هر دلیل جنگی درگرفت، تلاش کند که این جنگ متوقف شود و بعد از خاموش شدن آتش جنگ، مسوولیت دیپلماسی، پیگیری‌های حقوقی و سیاسی در راستای منافع کشور است. پس هیچ‌جا خالی از دیپلماسی نیست. دیپلماسی یعنی یک جریان مستمر رصد کردن‌ها، جمع‌آوری اخبار و تحولات، پردازش این خبرها و ارزیابی آنها و نهایتا پیش‌بینی یک حادثه و طراحي براي چگونگي تعامل با آن كه محصول و بازده ديپلماسي است.
بدیهی است که دشمنان به هر همسایه ما و هر کشوری در منطقه ما چشم طمع داشته باشند و بخواهند از ظرفیت آن كشور علیه جمهوري اسلامي استفاده کنند و اصطلاحا در حياط خلوت جمهوري اسلامي ايران وارد شوند. استراتژی ما قاعدتا خنثیسازی برنامهریزی دشمن است و لازمه آن این است که تا جایی که مقدور است، تلاش کنیم که این کشور را نسبت به این مسائل توجیه کنیم. چندی بعد اتفاق تلخی در روابط ایران و گرجستان افتاد و آن این بود که اكاترين تكشلا شويلي، وزير وقت دادگستري كه خانمي جوان و ناپخته بود، با وعده و وعید آمريكاییها به شخص او، حکم استرداد يك تاجر ایرانی كه به گرجستان رفتوآمد داشت و تجارت ميكرد، به آمريكا را میدهد. در حالیکه اصلا اینها با آمريكاییها قرارداد استرداد نداشتند. برگهاي صبح همان روز بهعنوان قرارداد بین خودشان امضا میکنند و بعدازظهر همان روز نیز حکم صادر میشود. او به فاصله بسیار کوتاهی بهعنوان وزیر خارجه گرجستان منصوب میشود و به نظر میرسد این همان وعدهای بوده که به او داده بودهاند که من در سفر به گرجستان و ملاقات با او، این مسأله را بااعتراض مطرح كردم. 

در بحران‌ها در گام نخست، مأموریت ديپلماسي این است که از وقوع جنگ جلوگیری کند و اگر به هر دلیل جنگی درگرفت، تلاش کند که این جنگ متوقف شود و بعد از خاموش شدن آتش جنگ، مسوولیت دیپلماسی، پیگیری‌های حقوقی و سیاسی در راستای منافع کشور است. پس هیچ‌جا خالی از دیپلماسی نیست. دیپلماسی یعنی یک جریان مستمر رصد کردن‌ها، جمع‌آوری اخبار و تحولات، پردازش این خبرها و ارزیابی آنها و نهایتا پیش‌بینی یک حادثه و طراحي براي چگونگي تعامل با آن كه محصول و بازده ديپلماسي است.

در چنين شرايطي بايد ضمن حفظ ناراحتي، تدبير كرد. از ظرفیتها استفاده نمود. اصلا دیپلماسی برای همین است. در بحرانها در گام نخست، مأموریت ديپلماسي این است که از وقوع جنگ جلوگیری کند و اگر به هر دلیل جنگی درگرفت، تلاش کند که این جنگ متوقف شود و بعد از خاموش شدن آتش جنگ، مسوولیت دیپلماسی، پیگیریهای حقوقی و سیاسی در راستای منافع کشور است. پس هیچجا خالی از دیپلماسی نیست. دیپلماسی یعنی یک جریان مستمر رصد کردنها، جمعآوری اخبار و تحولات، پردازش این خبرها و ارزیابی آنها و نهایتا پیشبینی یک حادثه و طراحي براي چگونگي تعامل با آن كه محصول و بازده ديپلماسي است.

آیا دستگاه دیپلماسی کشورمان وقوع جنگ اوستیای جنوبی و آبخازیا را پیشبینی میکرد؟

بحران را در حال تشدید میدیدیم چون اوستیای جنوبی و آبخازیا در واقع یک پیشینه طولانی تاریخی داشتند، مثل قرهباغ، بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان یا قرهباغ بهعنوان خود قرهباغ. اینجا هم این مسأله درازمدت و دارای ریشههای قدیمی بود. این جمهوریها نوعی خودمختاری داشتند. اوستیای جنوبی تنها مدتي قبل از اين حوادث با گرجستان یک قرارداد حل مسالمتآمیز مشكلات میبندد که گویای این است که بحران وجود دارد که طرفین میآیند و با هم قرارداد میبندند؛ مثل جنوب و شمال سودان یا نمونههای دیگر. حوادث مورد پیشبینی یکی جدایی اینها بود. از فاکتورهای مؤثر، نقش و بازیگری روسیه بود، برای روسیه روي كار آمدن ساکاشویلی با جهتگیریهای غربی، یک استراتژی واگرايانه و عليه روسيه محسوب میشد و بنابراین قابل فهم بود هنگامی که اوستیای جنوبی و آبخازیا اعلام استقلال کردند، روسیه از استقلال آنها استقبال و حمایت کند. اگرچه تنها دو کشور دیگر استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا را به رسمیت شناختند.

بازیگر دیگر که به اعتقاد من، بیتدبیری مسوولان گرجستان بود، غربیها و آمريكاییها بودند که آنها کمتر از حدی که مینمودند در کنار گرجستان ماندند. همه تحلیلگران در آن مقطع میگفتند که با ورود روسیه به درگیری، آمريكا وارد صحنه خواهد شد. غرب وارد صحنه خواهد شد اما این اتفاق نیفتاد و این نشانگر این است که در گرجستان تدبیر جامعالاطرافی حاکم نبود، تحلیل و ارزیابی درستی از شرایط وجود نداشت. البته آنها برای اینکه فاصلهشان را با روسیه زیاد کنند، شعارشان این بود که مستقلتر شوند اما در حقیقت هر چه بیشتر، خود را به دامن غرب و آمريكاییها میانداختند. بنابراین من تصور میکنم که ما در این حد که روسیه در سطح گسترده وارد عملیات شود، این پیشبینی را نداشتیم اما پیشبینی تعارض بین حوزه اوستیای جنوبی و آبخازیا با دولت مرکزی را داشتیم و درگیریهای پراکنده آن وجود داشت.

اقدام گرجستان به بستن آن تونل و دالان و آتش گشودن بهسوي نيروهاي روسي مستقر در اوستياي جنوبي بهانه را به روسها داد. خیلی طبیعی است که روسیه دنبال منافع منطقهای خودش باشد و در مواردي متناقض عمل كند. ما این استقلال را به رسمیت نشناختیم، چرا؟ براساس مواضع اصولی خودمان، همانطور که در مقدونیه با وجودی که مسلمانها هستند، این نکته را سعی کردیم لحاظ کنیم. مفهومش این است که ما با تجزیه کشورها موافق نیستیم. بحران موجود در سطح ملی کشورها باید در درون آن کشور حلوفصل شود. در همان منطقه، قدری آنطرفتر خود روسیه با بحرانهاي جداييطلبي در خاك خود مواجه است. من اتفاقا در مذاکراتی که در مسکو داشتم، به برخی از این نکات اشاره کردم.

ما در وزارت امور خارجه با بهرهگيري از جمله «لا حیاء فی‌‌الدین» كه در بیان دین و مبانی اعتقادی لازم نیست حیا کنیم، میگفتیم: «لا حیاء فی دیپلماسی» در دیپلماسی هم ما خیلی صريح میتوانیم حرفهایمان را بزنیم. البته بايد در چارچوب باشد و درست به طرف مقابلمان منتقل کنیم. شما ميتوانيد تندترین مواضع را در دیپلماسی اتخاذ کنید اما در ادبیات خودش و در چارچوب خودش كه نتوانند سوءاستفاده كنند. ما سیاستی را در دولت نهم تعریف کرده بودیم و دنبال میکردیم و آن این بود که ما با کشورهای پیرامونیمان در همه زمینهها ایجاد گرهخوردگی کنیم، یعنی برای مثال در بخش خط لوله، در بخش ارتباط خطوط برق در بخش انتقال آب، ما نوعی تداخل و درهمتنیدگی با این کشورها به وجود آوریم که منافعمان متقابل شود. به عنوان نمونه ما با ترکمنستان در موضوع انتقال گاز خیلی پیش رفتيم و با افتتاح ايستگاههاي جديد از ترکمنستان گاز دریافت میکنیم، در حالی که خودمان صادرکننده گاز هستیم. از ترکمنستان برق دریافت میکنیم و از سوی دیگر، صادرکننده برق هستیم. این همان سیاست درهمتنیدنهاست.

من در اولین سفرم به قزاقستان در زمستان سال 1384 در دیدار با دانیال احمداف، نخستوزیر این کشور گفتم که «ما داریم فکر میکنیم که چگونه پس از خروج عراق از این شرایط، بتوانیم گاز یا نفت را از طریق عراق و سوریه به مدیترانه ببریم و به بازارهای اروپایی صادر کنیم.» با شنیدن این طرح، نخستوزیر قزاقستان ناگهان روی صندلی جابهجا شد و گفت: «میشود که این طرح را دوباره برایم شرح دهید؟» همانطور که میدانید، ما به دنبال ایجاد خطآهن ارتباطی سه کشور ایران، عراق و سوریه هستیم؛ با ترکیه قبل از تغییر سیاستهایش، قرارداد لغو روادید بین ایران، سوریه و ترکیه و بعد لبنان را پیگیر بودیم. این همان سیاست اصولی است که به اعتقاد من ایران به دلیل مزیتهایی که دارد میتواند برای این درهمتنیدگی، محور شود. این درهمتنیدگی با بحران گرجستان دچار لطمه میشد؛ یعنی انتقال انرژیمان، کریدور حملونقلی شمال - جنوبمان، اینها همه تحت تأثیر قرار میگرفت. خب آمريكاییها به طور جدی تلاش میکنند که ما نتوانیم خط لوله حاشیه خزر را از قزاقستان و ترکمنستان از طریق ایران داشته باشیم؛ خط لولهای که میتواند از طریق ایران به اروپا برود. آنها ترانس خزر را دنبال میکنند. البته ما و روسیه در اینجا ایستادگی کردیم و نهایتا پروژه ترانس خزر که خط لوله باید از درون دریای خزر عبور کند، منتفی شد. بنابراین دهها نکته و موضوعی که به نوعی با یک بحران متصل میشوند يا از یک بحران تأثیر میگیرند در اینجا روی میز قرار گرفت.

ما به جهت این تحولات و از طرف دیگر، آن سیاست و استراتژی اصولیمان مبني بر اينكه وقتی بحرانی در این منطقه به وجود میآید، راهحل آن براساس راهکار منطقهای است، نشستیم و طراحی انجام دادیم مبتنی بر اینکه دیپلماسی قفقاز را راهاندازی کنیم و نقطههای اتصالش با خارج منطقه را هم خودمان تعریف کنیم. بر این اساس، شاید یکی از موضوعاتی بود که در جمهوری اسلامی ایران توانستیم به صورت چندجانبه، همه طرفها را متقاعد کنیم که در این موضوع همکاری و فعالیت داشته باشیم. روسیه، اولین جایی بود که در تحولات قفقاز نقشآفرین بود و برگ برنده در دستش بود. بنابراین من اولین سفرم را به مسکو رفتم و در آنجا با آقای لاوروف گفتوگو کردیم و ایشان متقاعد شد به اینکه راهکار منطقهای میتواند مورد توجه قرار گیرد. نکته دومی که ما با هم صحبت کردیم، این بود که میشود طرحی و سناریویی با این زیرساخت و این سناریوی فکری، یعنی راهکار منطقهای تهیه کرد. وي گفت که «ما منتظریم و از خود شما میخواهیم که طرح کاری را آماده کنید و ما پس از اینکه طرح مزبور آماده شد، نظراتمان را نسبت به آن بیان کنیم.»

این به اعتقاد من در حالی بود که شاید روسیه گمان میکرد که به دلیل روابط خوبی که ما با این کشور داریم و جهتگیری غربیای که آقای ساکاشویلی دارد، ما همه تخممرغهایمان را در سبد روسیه خواهیم گذاشت و البته ما این کار را نکردیم و نهتنها این کار را نکردیم بلکه روسیه را متقاعد کردیم که باید کار منطقهای کنیم. البته تا رسیدن به این نتیجهگیری شواهد، فکتها و فاکتورهای زيادي را با هم مرور کردیم که چرا باید اينگونه حركت كرد. چرا باید جلوگیری کنیم از اینکه کار در دست کسانی خارج از منطقه باشد و نهایتا روسیه متقاعد شد. من بازگشتم و همان موقع وزیر خارجه ارمنستان بهعنوان کشوری که همسایه گرجستان است، به تهران آمد. در اینجا ما با آنها هم طرح موضوع کردیم و گفتیم ما در قبال کاری که غربیها دارند انجام میدهند، فکر میکنیم که سازوکاری را در منطقه تعریف کنیم. وزیر خارجه ارمنستان هم کاملا از این ایده حمایت کرد و بعد من سفری به جمهوری آذربایجان کردم. با آقای الهام علیاف هم این موضوع را مطرح کردم و ایشان هم پذیرفت.

بعد از تشکیل جمهوریها در حوزه قفقاز، آلمان از سوی اتحادیه اروپا نمایندگی داشت که با گرجستان و کشورهای منطقه تماس داشته باشد. بنابراین آلمان در مناسبات منطقه قفقاز و ازجمله این تحولاتی که واقع شد، نوعی محوریت داشت. بر این اساس، سفری را هم به برلین طراحی کردیم و با آقای فرانک اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان، در این زمینه به طور مفصل گفتوگو کردیم و گفتم که ما داریم یک ساختار و ساز و کاری را در منطقه تعریف میکنیم و علاقمندیم که از آن پایگاه و جایگاه با اتحادیه اروپا هم مرتبط باشیم و مسائل را پیگیری کنیم؛ یعنی یک ارتباط نقطهای بین سازوکاری در منطقه و اتحادیه اروپا که معمولا سعی میکند در اینجور حوادث دخیل باشد.

سفر به گرجستان در تاريخ چهارشنبه 26 شهریورماه 1387

به اعتقاد من، نگاه و طراحی جامع بود و چارچوبهای خودش را هم داشت چون در قالبي مناسب و با ادبیات دیپلماتیک مطرح میشد، هیچکس نمیتوانست با آن تعارض پیدا کند. بعد از رايزني با همه اطراف اين بحران، آخرین جایی که رفتیم، خود گرجستان بود كه در تاريخ چهارشنبه 26 شهریورماه 1387 (سپتامبر 2008) انجام شد. قدری ملاحظات در تهران برای رفتن به گرجستان وجود داشت ولی من معتقد بودم که ما باید حتما به گرجستان برویم و الا این راهكار ابتر ميماند. در سفر به گرجستان و ملاقات با آقاي ساكاشويلي بود كه من احساس دين را در او ملاحظه كردم. ایشان با وجودی که در وضعیت بدی بود، شکست خورده بود و اوستیای جنوبی و آبخازیا از دست گرجستان رفته بود و شرایط ویژهای بر کشور حاکم بود، شروع صحبتش با تمجید از اقدامی بود که ما نسبت به رفع نياز مردم گرجستان به گاز انجام داده بودیم.

همانطور که میدانید در گرجستان و حوزه قفقاز علاوه بر هدف استراتژيك خنثيسازي طراحيهاي دشمن و حريف عليه ما در چینشهایی که میخواهد صورت گیرد، بايد نقشآفرین باشیم، گرجستان یک جایگاه ویژه تاریخی هم برای ما داشت و دارد. اين پيوندهاي تاریخی به ما دیکته میکرد كه با اين كشور، مناسبات خوبي را ساماندهي كنيم. در گفتوگو با مقامات گرجستان، آنها از ابتكار منطقهاي ما استقبال كردند. گرجيها از عدم اقدام و حمايت عملي آمريكاييها ناراحت بودند. البته بعدها سمتوسوی تحولات به گونهای شد که این کار پیگیری جدی خودش را نداشت. ازجمله بحثی در اینجا شد که مثلا با توجه به شرایط و وضعیت گرجستان ما چقدر میتوانیم با کشوری که اینقدر تحت تأثیر آمريكاییهاست، جلو برویم؟ آن موقع بحث صهیونیستها، آمريكاییها و موارد دیگر مطرح بود اما شخصا این اعتقاد را داشتم که گرجستان، زمینه همکاری با ما را دارد و البته با نیتهای متفاوت، یک بعدش این بود که شاید فکر میکرد ميتواند در تقابلي كه با روسيه دارد از بخشی از ظرفیت ایران استفاده کند. خب هر کسی از ظن خود شد یار من!

دیدار با خانم اكاترين تكشلا شويلي وزیر خارجه وقت گرجستان

بنابراین من فکر میکنم که ایستادگی، صبوری و متانت و استمرار ما در مراودهمان، گرجستان را به جایی کشاند که در پي بركناري آن خانم، آقاي گریگول واشادزه، وزیر خارجه شد که اكنون نيز وزير خارجه است. او در ديماه 88 به تهران سفر کرد و در رابطه با تحويل آقای اردبیلی به آمريكاييها از سوي گرجستان عذرخواهي كرد. آمريكاییها هم در رابطه با تبعه ايراني به چیزی نرسیدند و بعدها هم مطرح بود که به نوعی خواستهاند که از دست وی خلاص شوند و او را آزاد کنند چون اصلا چیزی وجود نداشت.

آمريكا در ارتباط با اتباع ايراني در چين، تايلند، عربستان، گرجستان، روماني، ايتاليا، انگليس و موارد متعددي در خود آمريكا به دنبال سياست ايذائي بود. در چنين مواردي سياستهاي متقابل پاسخ ميدهد. البته بايد امكان آن نيز فراهم شود. در مورد فرانسه هنگامي كه يكي از اتباع آن كشور به دليل نقض قوانين در تهران بازداشت شد، وزارت امور خارجه در تعامل با مسؤولان و قوه قضائيه و ارتباط مستقيم با طرف فرانسوي توانست با لحاظ منافع متقابل اتباع ايراني، آن را مديريت كند ولي در مورد سه آمريكايي بازداشت شده در غرب كشور، متأسفانه وزارت امور خارجه را دور زدند و بدون لحاظ منافع متقابل و با وساطت دولت عمان آنها را آزاد كردند.

بگذريم بحث گرجستان و استفاده از سرمايهگذاريهاي سياسي در كشورها بود. مدتی بعد، سفر دوجانبهای به گرجستان داشتم كه طي آن با گرجستان، اولين كشور از جمهوریهای شوروی سابق، يادداشت تفاهم لغو رواديد امضا كرديم. يكي از كارهاي وزارت امور خارجه اين است كه نسبت به آزادي ايرانياني كه به هر دليلي در كشورهاي ديگر زنداني هستند، اقدام يا از طريق عفو، آنها را آزاد کند. در گرجستان در یک ملاقات بنده با آقای ساکاشویلی، وي دستور داد که هر تعداد ایرانی زندانی در گرجستان، بدون هیچگونه شرط یا مابهازایی آزاد شوند و به ایران بروند یا به راحتی میپذیرند که ما در شهر بندري باتومی در كناره درياي سياه سرکنسولگری باز کنیم. شما میتوانید از کارهای خیلی کوچکی که ظاهرا شخصی است تا پروژهای که کاملا ملی و منطقهای است، نقشآفرین باشید. لازمهاش این است که شما دائما در تماس باشید؛ يعني پر كردن همه فضاهاي روابط از ديپلماسي. یکی از نکاتی که مطرح میشد، این بود که چرا متكي اینقدر سفر میرود؟ ملاحظه كنيد در همین گرجستان، چند بار وزرای خارجه آمريكا آمدهاند و همین الان رفتوآمد دارند؟ یا فرض کنید جلسهای که قرار بود در ژنو برای موضوع سوریه تشکیل شود، خانم کلینتون راه میافتد میرود روسیه که بتواند یک لابی قبلی با همتای روسیاش داشته باشد و بعد به اجلاس بروند. دیپلماسی یعنی همین.

دیپلماسی یک مراوده دائمی را میطلبد که شما دائما مسائل را رصد کنید تا بتوانید موفق باشید. ما در مسأله افغانستان باز هم همین مسیر را رفتیم. در افغانستان ما از ابتدا راهکارهای برونمنطقهای را نمیپذیرفتیم و مطرح میکردیم که باید راهکار منطقهای حاكم شود. بنابراين چارچوبي تحت عنوان اجلاسهاي سهجانبه تعريف كرديم. چند دور نشستهاي سران ایران، پاکستان و افغانستان و وزراي خارجه برگزار شد و سپس طراحي عامتري ارائه كرديم كه البته عملياتي نشد که شامل پاکستان، هند، چین، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران، عمان و خود افغانستان میشد. تمام همسایگان این منطقه تحت عنوان همسایگان واقعی افغانستان بیایند بنشینند و طراحی کنند، کار را پیگیری کنند. پاکستانیها با هند مخالف بودند. وقتی من این طرح را با وزیر خارجه عمان مطرح کردم، خیلی برایش جالب بود و غالبا وزرای خارجهای هم که با ایشان صحبت میکردیم، پذیرا بودند. البته برادران افغانی و پاکستاني ما به نوعی از طرف آمريكاییها تحت فشار بودند. نكته ديگر آنكه دیپلماسی چشم در چشم، خیلی کارساز است. استراتژیها را تغییر نمیدهد اما در جاهایی نقشآفرینیهایی دارد که شما کلی باید برایش سرمایهگذاری کنید. این بخشاش همان ارتباطات شخصی دیپلماتها و وزرای خارجه با همدیگر است. برای نمونه در رابطه من و آقاي احمد داوود اغلو، وزیر خارجه ترکیه، هیچ موضوعی نبود که اتفاق بیفتد و ما 24 ساعت بعدش با همدیگر تلفنی گپ نزنیم و صحبت نداشته باشیم.

بنابراین دیپلماسی ما در قفقاز، دیپلماسی مبتنی بر یکسری شاخصهای تعریفشده، اهداف معین و استراتژی قابل دفاع بود و بنده هم تصور میکنم همانطور که شما ارزیابی کردید، دوره پرتحرک، خوب و موثری از حضور فعال جمهوری اسلامی ایران در مسائل منطقه بود.

با توجه به ایفای نقش قدرت‌های فرامنطقه‌ای به‌ویژه آمريكا و رژیم صهیونیستی در منطقه قفقاز و بازی بزرگی که در منطقه برای محدود کردن دست ایران در قفقاز در جریان است، جنابعالی چه رویکردی را برای دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد می‌دهید؟

این قابل پیشبینی است که دیگران و بهویژه رقبای ما مایل به ایفای نقش جمهوری اسلامی ايران نیستند. هر ظرفیتی را نیز که فکر میکنند ایران میتواند در مسیر ایجابی، مثبت و سازنده از آن استفاده کند، سعی میکنند به ضد خودش تبدیل کنند. این چیز روشنی است؛ مثلا در شرق دریای خزر، یعنی در حوزه آسیای مرکزی، دو مسیر برای انتقال انرژی به غرب وجود دارد؛ یکی روسیه و ديگري ایران، غیر از انرژی که به چین و شرق آسیا صادر ميشود كه حسابش جداست. آنها به روسیه قاعدتا به دلیل اینکه طرف جدی تأمین انرژیشان است، کاری ندارند اما در مورد ایران نمیخواهند این کار صورت بگیرد. هر فرمولی را به کار میبندند، برای اینکه این کار نشود. ازجمله همانطور که گفتم، بحث ترانس خزر را مطرح میکنند. با وجود هزينه سنگين آن، ما اینجا چه بکنیم؟ دست روی دست بگذاریم؟ نه، در اجلاس مهمي در قالب سران کشورهای خزر که ایران میزبان آن است، با لابيهاي گسترده، سندی تنظیم و به امضاي سران ميرسد که انتقال انرژي از طريق ترانس خزر ممنوع است. در منطقه قفقاز هم همین نگاه است. بايد اضافه كنم كه ديپلماسي تعميق روابط و گسترش ارتباطات با يك كشور به معناي سكوت برابر مواضع بعضا نادرست آن كشور در قبال كشورمان نيست.

آنجا دیپلماسی راه را مشخص کرده، هر کشوری که نسبت به جمهوری اسلامی ایران هتک حرمت کند، مواضع نادرست اتخاذ کند یا احیانا اقدامات خاصی را انجام دهد با عکسالعمل ایران مواجه خواهد شد، این سر جای خودش است؛ مثلا در ديپلماسي اروپايي ما، فرانسه به عنوان یک ظرفیت سياسي قابل اعتنا مطرح است. فرانسه؛ انگلیس نیست. فرانسه حتی آلمان نیست؛ یعنی ظرفیتهای سیاسی فرانسه را آلمان ندارد و بدطینتیهایی که انگلیس دارد، فرانسه ندارد. توانمندی سياسي و حتي اقتصادي فرانسه را ايتاليا ندارد. فرانسه خاستگاه رنسانس در غرب است.

نگاه ما آن بود كه فرانسه در اروپا، محوري توانمند و مستقل باقي بماند. در پيشينه تاريخي هر وقت مناسبات ایران و فرانسه میخواست مسیر درستی را طی کند، انگلیسیها اقدام به کارشکنی و مسألهسازي میکردند. اینها را با ادبیات دیپلماتیک در سفری که به پاریس داشتم و در ملاقات با آقای سارکوزی بیان کردم. البته اين فرانسه، یکوقت فرانسه میتران است، یکوقت فرانسه ژاک شیراک و یکوقت هم میشود فرانسه سارکوزی در دورهاي كه کوتولههای سياسي در اروپا بر سر كارند. شما در آلمان یکوقت هلموت کهل را میبینید و تعاملش با مسائل جهانی و یکوقت خانم مرکل را میبینید و تعاملش با رژیم صهیونیستی که با کوچکترین اشاره آنان به نفع اين رژيم، موضعگيري ميكند. در ماجراي بازداشت آن دختر فرانسوی در سال 88 كه قبلا توضيح دادم، دو بار آقاي سارکوزی با رئيسجمهور ما تلفنی صحبت ميکند و البته آن زمان توافق کردیم که این مذاکره تلفنی را علنی نکنیم یا کسانی که بیگناه در زندانهای فرانسه بودند، آزاد شوند و روي چگونگي حق متقابل مشكل در ملاقاتي كه مشاور ساركوزي با اينجانب در داووس داشت، تفاهم كنيم؛ يعني با فرانسه كار ميكنيم. تحركات او را رصد ميكنيم و مواضع نادرست او را قويا پاسخ ميدهيم ولي استراتژي روابط با فرانسه همواره مدنظر است.

به اعتقاد من، ما با هیچ کشور قفقاز و آسیای مرکزی نیاز به طراحی برای تنش نداریم بلكه ظرفیت آن را داریم که تنشهایی را که دیگران به وجود میآورند، خنثی کنیم. اینکه شما میفرمایید مثلا آمريكا و تمام بازیگران دیگر، تمام تلاششان را به کار میبندند که ما نقشآفرین نباشیم. آیا موفق هم شدند؟ اینکه خانم کلینتون میآید به گرجستان و از روابط ایران و گرجستان ابراز نگرانی میکند، این همان گرجستانی است که میگفتند صهیونیستی شده و انقلاب مخملی در آن به پیروزی رسیده است. اما شما با طراحي مناسب میتوانید تا حدود زيادي منافع و مصالح خودتان را حفظ کنید بنابراین ما در قفقاز چه در رابطه با ارمنستان و جمهوری آذربایجان يا گرجستان حتي ماوراءقفقاز؛ يعني اوكراين و بلاروس به ظرفیتهای بالای موجود توجه داریم. از طرف ديگر، روسیه درك ميكند که جمهوری اسلامی باید به دنبال منافعش باشد. این به معنای ضدیت با روسیه نیست.

رفیق بودن با یک کشور به معنای قرار دادن همه تخممرغها در یک سبد به نفع آن کشور نیست. با چنين دركي است كه روسيه از حضور و نقشآفريني جمهوري اسلامي در بحران گرجستان استقبال ميكند. البته ما با روسیه در تعاملات منطقهای منافع مشترک قابلتوجهي داريم در حالي كه با آمريكاییها اينگونه نيست. استراتژي روسها در آسیای مرکزی یا در قفقاز، برخورد با ما و منافع ما نيست. ايران و روسيه در حوزه سیاست خارجی يكديگر، به عنوان كشورهايي مهم و در جهت منافع يكديگر تعريف ميشوند.

اساسا دیپلماسی یعنی پیدا کردن مشترکات و کار روی آنها با هدف حفظ منافع. البته در طول دو دهه گذشتهای که اشاره کردید، چه در آسیای مرکزی و چه در قفقاز، در اعمال سياستهايمان افتوخیزهای مختلفی داشتیم، آزمون و خطاهای متعددی هم داشتیم. ما در بازارهای آسیای مرکزی نتوانستیم آنگونه که باید برنامهریزی کنیم. در جاهایی که کار شد، نتیجه خیلی خوبی گرفتیم. در حوزه شرکتهای ایرانی در آسیای مرکزی وقتی مقایسه میکنیم، با برخی از کشورهای دیگر منطقه، ملاحظه میکنیم که ما آن حضور لازم را نداشتیم بنابراین من گمان میکنم که مجموعه نگرشها و طراحیهای سیاسی، اقتصادی، تجاری و امنیتی ما در حوزه منطقه آسیای مرکزی و قفقاز در واقع در بررسی محققانهای میتواند نقد، تحلیل و آسيبشناسي شود و در یک رصد دقیق، مستمر و همهجانبه راهبردها و رويكردهاي دشمنان و رقبايمان خواهيم توانست استراتژی خوبی را در این منطقه داشته باشیم.

منبع: همشهری دیپلماتیک، مرداد 1391

برچسب‌ها:
گرجستان قفقاز
ارسال نظر